۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

زن به مثابهse1x object (مسئله مالکیت بر بدن زنان)

جهان اجتماعي ما ، جهان معناهاست . اشياء به خودي خود معنا ندارند . اشياء‌ همينكه موضوع ذهن وعمل انساني قرار مي گيرند ، آنگاه معنا مي يابند . معنايي كه ريشه در ذهن فعال و خلاق انسانها دارد . انسان به محيط پيرامون خويش ، به اشياء ، به خويشتن و به انسانهاي ديگر معنا مي دهد . زن و مرد نيز متقابلاً معناي متفاوتي به يكديگر نسبت مي دهند و هر يك از آنها در معرض تفسيري متفاوت از ديگري قرار دارد . ولي آنچه كه مهم است آن معنايي است كه توسط مرد به زن اطلاق مي گردد . در اينجا مرد و زن را به ترتيب جنس مذكر و مؤنث در نظر مي گيريم . معنايي كه توسط مرد به زن داده شده ، در طول تاريخ ، اعصار مختلف ، در فرهنگ و جوامع گوناگون به طور متفاوتي آشكار شده ، اما در مجموع اشتراكاتي عميق داشته است . منظور از اين معناي منتسب توسط مرد ، اوصافي است كه از لحاظ فكري ، جسمي و جنسي زن را موضوع خويش قرار داده است . از لحاظ فكري (ناقص العقل بودن ، و اينكه عقل زن در رحم اوست ) و از جنبه جسمي (موجودي لطيف و ظريف و نازكتر از برگ گل) . چيزيكه مهم است معناي جنسي جسمي منتسب توسط مرد است . همانطور كه گفته شد اين اطلاق معنا ، دو سويه است ليكن خصلتي كه يك سويه از اين دوسويه را برجسته مي كند ، ويژگي سلطه گري اي است كه بر روابط جنسي و جسمي زن و مرد حاكم است به اين معنا كه زن در نگاه غالب مردان ، در عرصه روابط جنسي جسمي ، «ديگري» و «فرعي» بوده . زن «من حاكم» بودن مرد و «ديگري» بودن خويش را پذيرفته است (فارغ از جنبش هاي فيمينيستي اخير كه منشاء آن خودآگاهي زنان به «ديگري»بودن خويش است ) در رابطه جنسي جسمي نقش غالب زن و مرد به ترتيب فاعلي و مفعولي در نظر گرفته شده است . اين الگوي رفتاري را در ميان حيوانات نير مي توان مشاهده كرد . اين شيوه رفتاري غريزي بين حيوانات برخلاف انسانها ، تغيير ناپذير است . شايد بتوانيم دليل اولية مفعوليت زن ، در رابطه جنسي را (علاوه بر قدرت ناشي از مالكيت خصوصي و اقتصادي مرد) به اقتباس از جهان حيواني ،ساختار جسمي و شكل آلت جنسي زنان مرتبط كنيم . اما قابليت تسليم پذیري زن و سلطه گري مرد صرفاً ريشه در وضعيت جسماني آنها ندارد عرصه حيواني يا دايره حيات انساني بسيار متفاوت است . تغيير ناپذيري شيوه روابط جنسي در بين حيوانات قابل تعميم كامل به رابطه جنسي زن و مرد نيست . معاني اي كه طي قرنها در جهت نسبت مفعوليت و «ابزار انگاري به زن » پيش رفته و در مرد و زن دروني شده ، نقشي مهم تر ايفا نموده است . اين شيوه رفتاري و اين معنا سازي مي تواند تغيير يابد . اگر زنان نقش معنا را مهم تر از نقش ساختار جسمي خويش بگمارند ، تغيير اين شيوة تثبيت شده كنش اجتماعي تسهيل خواهد شد . مي توانند به اين آگاهي برسند كه اين معاني كه منجر به سلطه پذيری ، از خود بيگانگي و شي انگاري شده ، ازلي نبوده و واقعيتي رخداده است . فمنيست هاي راديكال نيز به اين مهم اذعان مي كنند كه بين زنان و مردان تفاوت هاي زيستي وجود دارد اما با معاني اي كه به اين تفاوت جسمي داده مي شود به مخالفت مي پردازند . نقش زن در رابطه جنسي لزوماً نمي تواند به معناي فاعليت باشد و به سخن ديگر «top» بودن مرد در رابطه جنسي لزوماً با قدرت و اراده و حاكميت و تسلط او نمي تواند همراه باشد . تصور كنيد «پسري كه به نشانه عشق ، دست بر گردن دختري نهاده » «دامادي كه به عنوان راننده ماشين عروس ، عروس (دختر) را كه به او بله گفته ، به همراه خويش مي برد » « مردي كه زمان و ميزان رابطه جنسي را تعيين مي كند » « مردي كه خود را محافظ بدن همسر خويش مي داند » «نهادهايي كه به تجارت سكس اقدام مي كنند » « دختراني كه مورد تجاوز بصري ، كلامي ، (متلك پراني) و جنسي قرار مي گيرند و . . . »‌ اينها تداعي كننده چه معناي اي هستند ؟ از اين مصاديق واقعي زندگي اجتماعي چه دريافتي مي توان كرد ؟ جز اينكه مرد حاكم حيطه تماس جنسي و جسمي است و زن استقلال جنسي – جسمي ندارد . مفاهيمي چون «ترشيده»‌ « پوسيده » « بادكرده» «‌ رودست مانده» اين معنا را مي رساند كه هنوز فردي پيدا نشده كه بدن دختري را به طور قانوني تصاحب كند . لطيفه ها و جوك هاي سكسي و نوع مفاهيم بكار رفته در آن كه در بين پسران رواج دارد ، زن را كاملاً مفعول نشان مي دهد. مفعوليت زن ناشي از قدرت سلطه فاعل (مرد) است . نتيجه ديگر سلطه گري ،شي انگاري ، تلقي زن به عنوان sex object است . موضوع واقع شدن زن در تماس و رابطه جنسي به اين معنا نيست كه زن به شدت تحت استثمار جنسي است بلكه به سطوح مختلف چنين رابطه اي بايد توجه كرد . شديد ترين سطح اين رابطه تجاوز جنسي است و اعتقاد به «ناموس» سطح نازلي است كه همراه با احترام زن را موضوع جنسي قرار مي دهد . اصطلاح «زن گرفتن » شايد بهترين عبارتي باشد كه ما را به شي انگاري زن رهنمون كند . همچنين است صورتهاي مختلف همسر گزيني از قبيل خريد همسر ، دزدي و زورگيري همسر ، نذري دادن دختران ، و هديه و پيشكش كه در دوره اي از تاريخ ايران رواج داشته و شايد هم اكنون نيز وجود داشته باشد . در دوران صفويه « زنان را به عنوان هديه حتي به اجانب پيشكش مي كردند و مي بخشيدند . خود زنان نيز به پيشكش كردن زنان به ولي نعمتان خود مبادرت مي ورزند (حجازي : 152) » فرهنگ ايراني مملو از اين مثال هاست . آشكار است كه فرهنگ و تعاليم اسلامي ، نوع مذكور از رابطه جنسي و جسمي را تشويق ، باز توليد و تحكيم مي كند . يكي از مفاهيم اسلامي ناموس است كه جسم زن را به گونه اي محترمانه و زيركانه متعلق به مرد مي داند . حجاب مخفيگاه اين شي قيمتي است . مفهوم ناموس به اين باز توليد ذهني منجر مي شود كه بدن زن چون كالايي گرانبهاست كه مرد بايد به محافظت از آن بپردازد . دهخدا ، ذيل كلمة ناموس يكي از معاني آن را اين چنين بيان مي كند «‌زوجه و زن هاي متعلق به يك مرد ، مثل مادر و خواهر و دختر » در اين تعريف مالكيت مردان بر بدن زنان مفروض گشته . نفقه و مهريه نيز مي تواند اين معنا را بدهد كه رابطه جنسي زن و مرد ، به رابطه كارفرما و كارگر يا ارباب و رعيت مي ماند . با اين تفاوت كه زن به نيروي كار بلكه جسم خويش و خصوصي ترين عرصه حوزه جسم خويش را در اختيار مرد مي گذارد . در ماده « 1108» قانون مدني ايران آمده است كه « اگر زن بدون عذر موجه حاضر نشود با همسر خود زندگي كند يا با او رابطه جنسي داشته باشد ، حق گرفتن نفقه نخواهد داشت » پس اين احساسات جنسي مرد است كه مورد توجه و محور قرار مي گيرد و زنان چهره اي مملوك گونه مي يابند . قدرتمندان و پادشاهان ،‌براي تعديل آشوب هاي اجتماعي ، تحكيم روابط با قبايل ديگر ، از دختران و زنان استفاده ابزاري مي كردند . ازدواج محمد بن عبدالله با عايشه نيز اينگونه بيان مي شود . شاهاني كه زنان كثيري را زينت حرمسرا هاي خويش كرده بودند . اين زنان بسيار را نه صرفاً به جهت نيل به التذاذ جنسي بلكه به منزله ابزاري براي حفظ امنيت و ثبات موقعيت و قدرت خويش تلقي مي نمودند يعني با ازدواج با دختري از قبيله اي ديگر سعي مي كردند نظر آن قبيله را به خويش جلب كرده و نيروي بالقوه شورش را در آنها بكاهند . تاريخ مي گويد اگر عشقي در ازدواج در كار بوده غالباً عشق مرد تعيين كننده بوده است نه احساسات جنسي زن . تسلط مرد بر زن نه تنها موجب مفعول انگاري ، ابزار انگاري ، ابزاري شدن زن ، عدم كنترل بدن خويش شده بلكه احساسات جنسي او نيز مغفول مانده است . عقيده اين بوده در رابطه ج نسي اين مهم نيست كه زن به اورگاسم برسد البته با اين بينش برخي مردان معتقد بودند كه زنان هم لذت جنسي مي برند عميقاً هدف ارضاي جنسي مرد است . هويت و احساسات جنسي زن آشكار شده است . شرط بكارت زنان در كشورهاي مسلمان براي عقد و ازدواج از وجوه بارز ناديده انگاشتن احساسات جنسي زنان است « ارزش بكارت به حدي است كه بسياري قبل از ازدواج به مراجعه به پزشك گواهي اثبات باكرگي مي گيرند و در بعضي نقاط ايران فقدان بكارت براي دختران به قتل دختر توسط افراد ذكور خانواده منجر مي شود (قتل هاي ناموسي) (فصل زنان :‌124) قتل هاي ناموسي بازتاب موضوع جنسي بودن زن است . اشكال مختلف مزاحمت هاي جنسي و تجاوزات جنسي حاكي از مفعول واقع شدن زن دارد «به عقيده بسياري از صاحب نظران دليل مزاحمت هاي جنسي در قلمرو عمومي اين است كه نوع تربيت خانوادگي به گونه اي است كه مردان ، زنان را به عنواني «ابژه هاي جنسي » نگاه مي كنند (فصل زنان :‌131) « كاترين مك كينون مزاحمت هاي جنسي را مظهر شيوه شي سازي زنان از مردان مي داند »‌ (فصل زنان :‌123) ختنه زنان نمونه ديگري از «ابژه» شدن زنان است . اكنون بسياري از زنان آفريقايي اسير آموزه هاي سنتي بوده و ختنه در مورد آنها انجام مي شود . بعضي از دلايلي كه براي ختنه زنان آورده مي شود بازتاب اين «ابژه» شد گراست . دلايلي همچون نگهداري از بكارت دختران جوان تا زمان ازدواج ، كنترل تمايلات جنسي دختران تا قبل از ازدواج و اطمينان دادن به شوهر آينده از جنبه پاك بودن دختر . در يكي از شهرهيا كوچك هرمزگان به نام بندر لنگه نيز ، دختران بعد از 40 روز ختنه منبع مي شوند . دختران طي جامعه پذيري جنسيتي از مادر خود مي آموزند كه چگونه بايد خود را در اختيار شوهر قرار دهند . 1. حجازي ،بنفشه ، ضعيفه ، قصيده سرا ، تهران ، 1381 . 2.لغتنامه دهخدا ، ج چهارم ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1377 . 3.فصل زنان ، ج پنجم (مجموعه آراء و ديدگاههاي فمينيستي ) به كوشش نوشين احمدي خراساني ، فيروز مهاجر ، پرويز اردلان ، تهران ، روشنگران و مطالعات زنان ، 1384

توسط دانشجوی جامعه شناسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر