پریسا کاکایی ـ سالها پیش هنگامی که میخواستیم از این عضو ممنوعه صحبت کنیم هیچ نامی برای آن نداشتیم.
اشارات مختلفی چون «آنجا، ناز، شرمگاه و...» همه اشاراتی بودند که مادران و خواهرانمان در کودکی و بزرگسالی به کار میبردند تا ما نیز با پیروی از آنها به دنیای واژههای مبهم بپیوندیم. شرمی که نسل به نسل منتقل شده است و هیچ انقلاب و تحولی در دنیا، آن را متاثر نمیکند. حتی در سالهای اخیر...
، عصر اینترنت، ماهواره و سفرهای فضایی هنوز وقتی به سالنهای اپیلاسیون میرویم از همه اندام نام میبریم و اندام جنسی را «اضافه» مینامیم. گاه نامهای بیپروایی نیز برای این اندام به کار رفتهاند که بیش از بازی نقشی برای کشف زبانی زنانه، تبدیل به کلامی برای تحقیر و توهین توسط جامعهای مردانه شدهاند تا جایی که شنیدن نام دو حرفی «کُس» موجی از ناامنی، خشونتهای خیابانی و فحاشیهایی در پایینترین سطح فرهنگی را به یاد میآورد.
اما این شرم موروثی تنها گفتمان زندگی شخصیمان را در بر نمیگیرد. ما حتی در موقعیتهای خاص زندگیمان که حق داریم آزادانهتر سخن بگوییم خود را سانسور میکنیم. در مطب دکتر نمیدانیم چگونه سخن را بیشرم آغاز کنیم وگاه برای معاینه، به خصوص اگر پزشک مرد باشد، زمان سخت و طاقت فرسایی را پشت سر میگذاریم. تجربه معاینه پستانها توسط پزشک کار سادهای نیست. پذیرش معاینه دندان، چشم، دست و پا آنقدر دشوار نیست که عریان شدن و خصوصیترین عضو بدن را به دست پزشکی سپردن. اما پرسش همین جا آغاز میشود. چرا این عضو، خصوصیترین بخش است؟ احساس مالکیت ما نسبت به این عضو در مقایسه با دیگر اعضای بدن چگونه است؟
بیایید پرسش را به تصویر کشیده و از نگاه زنانه بنگریم. تصویری توام با اولین همخوابگی. لحظهای که هر دو طرف به نوعی همه اندامشان را به اشتراک میگذارند. در آن لحظه بوسیدن، لمس صورت، دست و حتی پستان آنقدر دشوار نیست. چه بسا بسیاری از دختران جوان جامعهمان که بر اساس باورهای خود و یا سنت و فرهنگ غالب جامعه برای حفظ پرده بکارت حاضر به تجربههای سطحی و به قولی، تماسهای بالاتنهای هستند اما خط قرمز، همیشه واژن و پرده بکارت است. در این تصویر، دختر سعی در حفظ چیزی ارزشمند و گرانبها دارد که سالها به حفظ آن تشویق شده است. ورود به آن و رد شدن از این خط قرمز به معنای از دست دادن هویتی است که فرد را از دنیایی دخترانه به دنیایی زنانه پرتاب میکند. در اصل اتفاق خاصی نیافتاده است. تنها واژهها دنیای دیگری را به نمایش میگذارند. زنی بدون مرد که زن شدن و زن بودنش معنا ندارد.
در حقیقت زن تا آنجا که مسوولیت نگهداری از این عضو با او همراه بوده است «امانتدار» و نه «صاحب» آن است. پس از آن باید مردی باشد که آن را به تملک درآورده و محافظت کند. ترس از طرد شدن توسط مردان به دلیل رد شدن از این خط قرمز، ترس از تنهایی، قضاوت دوستان و جامعه، برخورد خانواده و تجربه سرنوشتی متفاوت نسبت به دختران دیگر، همه و همه دلیل آن هستند که اساسا ما نه احساس مالکیت که تنها احساس امانتداری را نسبت به این عضو بدنمان داشته باشیم و باید تلاش کنیم تا امانت را سالم و بیتجربه به دست صاحبش برسانیم.
اما این پایان راه نیست. محفوظ نگه داشتن آنچه امانت میخوانیمش آن را سربسته و ناشناخته باقی میگذارد و فرصت کشف آن را میرباید. بنابراین زن حتی پس از واگذاری امانت نمیداند قدم در چه راهی میگذارد و چه در تجربهای در انتظارش است. دشواری دسترسی به منابع آگاه، اطلاعات غلط و افسانهها بیشتر فضایی از ترس و حرکت در تاریکی را ایجاد میکنند. تصمیم لذت بردن یا نبردن، آرایش ظاهری این عضو، چگونگی واگذاریاش همه و همه از اراده او خارج است. مرد هم در بسیاری موارد یک هیولای تخریب گر نیست. او هم بخشی از جامعهای ناآگاه است که حتی اغلب خود نیز نسبت به کاری که میکند شناخت کافی ندارد و از این رو هر دو آسیبپذیرند.
عدم احساس مالکیت بر آنچه تنمان میخوانیم، و قائل نشدن حقی برای خود، برای تصمیمگیری در مورد بایدها ونبایدهای بدنمان، گویا چیزی را، بخشی را از ما جدا کرده است. پارهای از تنمان را در فرهنگ و سنت جا گذاشتهایم. پارهای که قسمتی از هویت و زنانگیمان است. کسی برای بازگرداندن آن بخش کمک نخواهد کرد. قرار هم نیست کسی کمک کند جز صداهای زنانهای که صدای واژن خود باشند. واژنی که همیشه ممنوع، گاه کثیف و زشت و گاه منفور خوانده شده است باید لب به سخن بگشاید. داستان آغاز زنانگی، داستان زندگیمان است. درست از همانجایی که اتفاق افتاد و مرزها شکستند، گاه به خشم و گاه به مهر.
سینه به سینه نقل این داستانها، گفتن از تجربههای جنسی بهانهای برای درک و پذیرش بدن و باز پس گرفتن بخشی از آن است که به تاراج رفته است. لزوم چنین پذیرشی حتی میتواند گذر از خاطرات حوادثی تلخ باشد که رنج زنانگی و نفرت از خود را بر جا گذاشته است. گفتن از تجارب، گامی به سوی گروه درمانی زنانه است. گروهی که پیش از این گفتن آغاز کرده است و آرام آرام شکل میگیرد و به جلو میرود. زنانی چون ایو انسلر، نویسنده امریکایی، که سالها پیش، نمایشنامه «تک گوییهای واژن» را به نمایش گذارد. تک گوییهای واژن زنانی از بیش از ۱۴ کشور در سراسر جهان در مورد تجارب جنسی، خاطرات و نگاهشان به موضوعی که طرحش تازه و عجیب بود.
حال نیز نسلها دگرگون شدهاند. نسل جدید، رویکردهای تابوشکنانه و طغیان بر علیه آنچه سنت و یا فرهنگ مردسالارانه تعبیر میشود را نمیتوان نادیده گرفت اما هنوز آلت تناسلی ما ملکی ست که مردان بیشماری تمایل به فتح آن دارند. مردانی کهگاه برای چنین فتحی، تن به جنگ میدهند و قربانی میگیرند. خشونتی که بسیاری از مردان آگاه دیگر را به مقابله و مبارزه برای رفع آن علیه زنان، در کنار زنان وا داشته است. ولی ما هنوز نیازمند مبارزه برای بازپس گرفتن بدنمان هستیم و این مبارزه جز بر پایه جسارت، آگاهی و تقسیم دانستههایمان اتفاق نخواهد افتاد.
منبع: http://radiozamaneh.com/society/women/2011/02/27/2075
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر